loading...
mahd1
mahd1 بازدید : 149 نظرات (0)

حال و روز خوشی ندارم ، این روزها حس خوبی ندارم

قلبم از احساسم شاکیست ، جان خودت بی خیال ،حوصله حرفهایت را ندارم

حرفی نزن که بدجور دلم از تو گرفته ،  

دیگر بس است هر چه تا به حال اشک از چشمانم ریخته

شاید تو لایق اشکهایم نیستی ، چشمانم از اشکهایم شاکیست ،  

تو برایم مثل قبل نیستی

آن عطر مهر و محبتهایت که فضای قلبم عاشقانه میکرد را دیگر حس نمیکنم ،

وقتی دستهایم را میگیری آن گرمای همیشگی را احساس نمیکنم

نگو احساست به من همچو گذشته است که باور نمیکنم، نگو دوستم داری که درک نمیکنم

حال و روز خوشی ندارم ، سر به سر دلم نگذار که طاقت بی محبتی هایت را ندارم

قلبم از احساست دلخور است ،

دلم گرفته و ابراز محبتهای آن قلب به ظاهر عاشقت بیهوده است

بهانه هایت تکراریست ، دیگر قلب شکسته ام ساده و دیوانه نیست ،

گرچه هنوز هم خیلی دوستت دارم اما دیگر جای تو در کنارم خالی نیست

جای تو را غم آمده و پر کرده ، احساسم به عشقت شک کرده ،  

بودنت مرا آزار میدهد ، حرفهایت اشکم را در می آورد ، 

نیا به بستر عشق ،نیا که بیمارم ، طبیبی نیست و من به درد نبودنت دچارم

اینکه هستی اما تنها مال من نیستی ،

اینکه در کنارمی اما به عشق نفسهایم با من همنفس نیستی ،

اینکه اینجایی و دلت با من نیست !

به درد نبودنت دچارم ....

اگر باشی عذاب میکشم ، اگر نباشی تمام دردهای این دنیا را میکشم ،

وای که هم بودنت ، هم نبودنت مرا عذاب میدهد ،

فکری به حالم کن که عشقت دارد کار دستم میدهد

حال و روز خوشی ندارم ، جان خودت بی خیال که دیگر حوصله بهانه هایت را ندارم...

برچسب ها mahd1 ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 799
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 30
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 49
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 65
  • بازدید ماه : 1,024
  • بازدید سال : 41,680
  • بازدید کلی : 885,603