loading...
mahd1
mahd1 بازدید : 167 نظرات (0)


هرچقدر هم خاطرات ناتمام و آزار دهنده را از ذهنت لایروبی کنی، هرچقدر هم کنار هر کدام تیک بزنی و همه را با هم بفرستی به آخرین فولدر خاک خورده‏ ته ذهنت و هزار قفل و بندش بزنی... کافیست یک آهنگ از گذشته‏های دورت بشنوی تا همه چیز به هم بریزد! کافیست در یک شیشه عطر قدیمی را باز کنی تا با سرعت نور پرتاب شوی به گذشته‏های دور، به همان فولدر خاک خورده و با ولع تمام قفل و بند‏ها را بشکنی و تمام خاطرات گرد و خاک گرفته‏ات را به یاد بیاوری و مثل یک بیمار مازوخیسمی سعی کنی جزء به جزئش را به خاطر بیاوری و هی بسوزی و اشک‏های داغت را نتوانی بند بیاوری و از این بی‏ارادگی و سستی بدنت نمی‏دانی لذت به یاد آورده شدن خاطرات همراه با غم می‏بری؟ یا از غم شدید است که یک حس بی‏وزنی و رهایی از زمین داری.... که مرز‏های احساس هرچه‏ عمیق‏تر شوند، باریک‏ترند و نازک‏تر و غیر قابل تشخیص‏تر!

برچسب ها mahd1 ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 799
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 30
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 73
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 89
  • بازدید ماه : 1,048
  • بازدید سال : 41,704
  • بازدید کلی : 885,627